بهترزيستن
اگرپندخردمندان به شيريني نياموزي......فلك اين پندباتلخي بياموزدتوراروزي
كودكي كوزه اي شكست وگريست كه مراپاي خانه رفتن نيست چه كنم،اوستاداگرپرسيد كوزه آب ازاوست،ازمن نيست زين شكسته شدن دلم بشكست كارايام،جزشكستن نيست چه كنم،گرطلب كندتاوان خجلت وشرم،كم زمردن نيست گرنكوهش كندكه كوزه چه شد سخنيم ازبراي گفتن نيست كاشكي دودآه مي ديدم حيف،دل راشكاف وروزن نيست چيزهاديده ونخواسته ام دل من هم دل است،آهن نيست روي مادرنديده ام هرگز چشم طفل يتيم،روشن نيست كودكان گريه مي كنندومرا فرصتي بهرگريه كردن نيست دامن مادران خوش است،چه شد كه سرمن به هيچ دامن نيست خواندم ازشوق هركه رامادر گفت بامن،كه مادرمن نيست ازچه يك دوست بهرمن نگذاشت گركه بامن زمانه دشمن نيست ديشب ازمن،خجسته روي بتافت كازچه معنيت،ديبه برتن نيست من كه ديبانداشته ام همه عمر ديدن ،اي دوست،چون شنيدن نيست طوق خورشيد،گرزمردبود لعل من هم به هيچ معدن نيست لعل من چيست،عقده هاي دلم عقدخونين،به هيچ مخزن نيست اشك من،گوهربناگوشم اگرم گوهري به گردن نيست كودكان راكليج هست ومرا نان خشك ازبراي خوردن نيست جامه ام رابه نيم جونخرند اين چنين جامه جاي ارزن نيست ترسم آنگه دهندپيرهنم كه نشاني ونامي ازتن نيست كودكي گفت:مسكن توكجاست؟ گفتم :آن جاكه هيچ مسكن نيست رقعه،دانم زدن به پيرهن خويش چه كنم،نخ كم است وسوزن نيست خوشه اي چندمي توانم چيد چه كنم،وقت خرمن نيست درس هايم نخوانده ماندتمام چه كنم،درچراغ روغن نيست همه گويندپيش مامنشين هيچ جا،بهرمن نشيمن نيست برپلاسم نشانده اندازآن كه مراجامه،خزادكن نيست نزداستادفرش رفتم وگفت درتوفرسوده،فهم اين فن نيست همگانم قفازنندهمي كه توراجززبان الكن نيست من نرفتم به باغ باطفلان بهرپژمردگان شكفتن نيست گل اگربود،مادرمن بود چون كه اونيست،گل به گلشن نيست گل من،خارهاي پاي من است گرگل وياسمين وسوسن نيست اوستادم نهادلوح به سر كه چوتو،هيچ طفل كودن نيست من كه هرخط نوشتم وخواندم بخت باخواندن ونوشتن نيست پشت سراوفتاده فلكم نقص حطي وجرم كلمن نيست مزدبهمن همي زمن خواهند آخراين آذراست،بهمن نيست چرخ هرچه سنگ داشت برمن زد ديگرش سنگ درفلاخن نيست چه كنم خانه زمانه خراب كه دلي ازجفاش ،ايمن نيست پروين نظرات شما عزیزان: چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 14:30 :: نويسنده : آني
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|